پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ماجرای خواستگاری یک شاعر
نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392
بازدید : 1007
نویسنده : اسدصفائی )

با جمع مو سپیدان ،رفتیم خواستگاری

آنها سوار پیکان ،من هم سوار گاری

در راه شاد و خندان ،دسته گلی خریدم

از  اشتیاق بی حد، افسار می بریدم

آن شب دوچرخه ی من، دیوانه وار میرفت

تا من رسم به معشوق، او بیقرار میرفت

در کوچه تا رسیدیم ؛مرغی فرار میکرد

مردی نحیف و بیمار، اورا شکار میکرد

دنبال او زنی هم ، داد وهوار میکرد

 بیچاره مرغ تنها، آنجا چکار میکرد

در کوچه اول کار ،مرغی شهید میشد

این خواستگاری ما، خیلی بعید میشد

رفتیم و اهل خانه، حال مرا گرفتند

صدها سوال کردند، پاسخ زما گرفتند

کار مرا که پرسید مادر زن عزیزم

گفتم که من چو مرغی همواره در گریزم

کاری نبوده فعلا در حد شخص بنده

من شعر مینویسم سرشار طنزو خنده

بابای من سریعا، نطق مرا بهم زد

از مدرک لیسانسم، افسانه ای رقم زد

پنداشتم که عمری، استاد دهر بودم

یک شاعر لیسانسه، در کل شهر بودم

نا گه در این برآورد، دوشیزه چائی آورد

من را درآن هیاهو تا اوج قصه ها برد

تا استکان چائی، از دست او ربودم

لب را به چاپلوسی ،در پیش او گشودم

لبخند کوچکی زد ، بندی به آب دادم

 بر شانه ها همانجا هی پیچ و تاب دادم

بااباای دختر از قصد،فریاد زد که ای مست

اینجا مگر طویله است، جنبانده ای سر و دست

با من بگو ببینم، فرزند ته تغاری

در سن ازدواجی! ،آیا تو خانه داری؟

چائی که خورده بودم، از یاد برده بودم

نا گه پرید بیرون، چائی که خورده بودم

دستم به لرزه افتاد ،پاها به بیقراری

جستم نبود آنجا، یک راه اضطراری

تا اینکه چاره کردم، فکری دوباره کردم

گفتم که خانه ای را، جائی اجاره کردم

بااباای دختراینبار، با لحن تند تب دار

گفتا برون پسر جان ،دست از نگار بردار

تا این سخن شنیدم ،ازجای خود پریدم

سررا زدم به دیوار، دیوانگی گزیدم

این کار من اثر کرد ،بااینکه مختصر کرد

وجدان حاضران را،ازخواب خوش بدر کرد

من با نگار رفتم در گوشه ای نشستم

گفتم به جز تو جانا دل بر کسی نبستم

من با دوچرخه هربار در راه مکتب و کار

دنبال تو می افتم ای شاه بیت اشعار

ما را مران از این در،آری بگو و بنگر

چون میکند دراین شهر این شاعر فسونگر

اورا نگاه کردم ، تشبیه ماه کردم

بعد از کمی لجاجت ،آخر براه کردم

گفتم به صد اشاره، زودی بده شماره

شاید که بعد امروز، این بود راه چاره

مادر مرا صدا کرد شوخی نثار ما کرد

دستی به میوه ها برد،تصدیق کار ما کرد

تا والدین دختر، برنامه را شنیدند

سنگی براه وصل من با نگار چیدند

بعد از بسی مکافات، کردند دادو بیداد

گفتند مهر دختر،قران و برج میلاد

هم وزن دختر ما الماس و سنگ یاقوت

باید پسر بگیرد پالتو زپوست ماموت

با خود خیال کردم فکری محال کردم

با یک پیام کوتاه حالی به حال کردم

گفتم نگار زیبا فردا بیا فلان جا

شاید فرار کردیم بی منت و تمنا

((با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

 تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی))*

((دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید))*

 

*حافظ 

(صفا)     


:: موضوعات مرتبط: آثارخودم , ,
:: برچسب‌ها: |شعرطنز|شاعردوچرخه سوار|داستان خواستگاری|مثنوی خواستگاری|طنز|خنده|صفاکده|اسدصفائی| ,



دانلود کتاب pdf فال ماه ها
نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 1662
نویسنده : اسدصفائی )

برای دوستانی که دوست دارن اطلاعاتی در مورد ماهها و ویژگیهای اونها داشته باشن

و بدونن که خودشون یا نزدیکانشون با توجه به ماهی که در آن متولد شدن دارای چه

ویژگیهای خاصی هستن پیشنهاد میکنم کتاب فال ماهها رو دانلود بکنند و از خوندن اون لذت ببرن .

 

برای دانلود روی عکس کلیک نمائید


:: موضوعات مرتبط: دانلود , ,
:: برچسب‌ها: |فال ماه|دانلود فال ماه||| ,



دانلود کتاب جراح دیوانه
نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 1106
نویسنده : اسدصفائی )

با سلام حضور همه ی عزیزانم 

در  این پست براتون کتاب جراح دیوانه رو برای دانلود قرار دادم که امیدوارم از خوندنش لذت ببرید

جراح دیوانه -ذبیح الله منصوری

نام رمان: جراح دیوانه
نویسنده: یورگن توروالت 
مترجم: ذبیح الله منصوری
تعداد صفحات: 327
فرمت کتاب: PDF
زبان کتاب: فارسی

 منبع :میهن دانلود

 برای دانلود روی دانلود کلیک نمائید

download


:: موضوعات مرتبط: دانلود , ,
:: برچسب‌ها: |ذبیح الله منصوری|دانلود کتاب داستان|رمان|یورگن توروالت|دانلود کتاب پزشکی|صفکده|| ,



خواب خاکستری
نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392
بازدید : 1168
نویسنده : اسدصفائی )

آمد بخوابم؛ ولی حیف, درگیر افسونگری بود

او رفته بود از کنارم ,هم صحبت دیگری بود

باور نکردم  که اورا ؛ از خاطراتم ربودند

باور نکردم که با من؛ سرگرم بازیگری بود

دلخسته؛ آزرده؛ بی حال؛ در گوشه ای از اتاقم

او موی خود را می آشفت در دست من روسری بود

یک روسری گریه کردم آن شب که خوابیده بودم

او رفته بودودل من درخواب خاکستری بود

درنامه ها صادقانه ؛از عشق خود مینوشتم

او نامه ها را نمیخواند اوازصداقت بری بود

بادیگری غرق احساس؛بادیگری غرق شادی

بامن ولی هرکجا بود خشمینه خو دلبری بود

در خواب من بی مهابا یک زن تورا بوسه میزد

تو مرد خوبی نبودی آن زن؛ زن دیگری بود

 

 صفا

................................................................

 


:: موضوعات مرتبط: آثارخودم , ,
:: برچسب‌ها: |شعرتازه|اسدصفائی|غزل جدید|شاعران|صفاکده|| ,



Play 8 Ball Pool

Play 8 Ball Pool / More Sports games