|
|
نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392
بازدید : 840
نویسنده : اسدصفائی )
|
|
با تأمل در مباحثی که این روزها در حوزة شعر و ادب مطرح است که یکی از د اغ ترین آنها بحران مخاطب
و کم رونقی بازار شعر و شاعری است، و با توجه به اینکه از جمله مشکلات شعر معاصر فرم گرایی، محتواگریزی،
تیوری زدگی، هنجارگریزیهای بی مبنا و مقلدانه و پشت کردن به سنتهای هزار سالة ادب پارسی است،
راقم این سطور با بررسی بی طرفانة شعر دهة هفتاد و همچنین مطالعاتی که در حوزة زبان داشته ام
و بررسی آراء و عقاید و نظریات ادبی بنیانگذار شعر نو نیما یوشیج ، زاویة دید جدیدی را در حوزة زبان شعر
تجربه کرده ام که می توان نام آن را شعر مفهومی گذاشت.
:: موضوعات مرتبط:
مقاله ها ,
,
:: برچسبها:
| آشنایی با شعر مفهومی و مؤلفه های آن را داشته باشد |کم رونقی مخاطب شعر|شاعروشاعر|صف|صفا| ,
نوشته شده در چهار شنبه 12 شهريور 1392
بازدید : 1331
نویسنده : اسدصفائی )
|
|
- چنانچه خواست دلت بی حساب گریه کنی
- قسم بخور که فقط با نقاب گریه کنی
- خزان ببار ! بهاری شدن خطر دارد
- صلاح نیست که با اضطراب گریه کنی
- شده ست حال تو را تا غریبه می پرسد
- فقط سکوت کنی در جواب گریه کنی ؟
- و عشق چیست به جز اینکه سالها هر شب
- کنار بالش خود وقت خواب گریه کنی
- دلت پر است که گاهی به روی بعضی ها
- شبیه اسلحه ای یک خشاب گریه کنی ....
- سيد سعيد صاحب علم
- هر قدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد
- حرف دلت تامیتوانی دردلت باشد
- یک عمر در گفتن دویدی ? کوله بارت کو؟
- این سهم خیلی کم نباید حاصلت باشد
- حالا که اینقدر از تلاطم خسته ای برگرد
- اما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشد!
- تا وقت مردن روی خوشبختی نمی بینی
- تا درد و رنج آغشته با آب و گلت باشد
- احساس غربت میکنی وقتیکه شوقی نیست
- حتی اگر یک عمر جایی منزلت باشد
- اصلا بگو کی در ازای شعر نان داده؟
- یاخنده ای? حرفی ...که شاید قابلت باشد
- از گفتنی ها با تو گفتم بعد از این بگذار
- دست خود دیوانه ات(یا عاقلت)باشد
- امروز و فردا میکنی؟ امروز یا فردا
- یکدفعه دیدی وقت مهر باطلت باشد
- بر شانه هایت باز دنبال چه میگردی؟
- انگیزه پرواز باید در دلت باشد
- مهدی فرجی
ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزی
- دیدم که افتادی پی آزار من روزی
-
- این سینه زندان بود، اما رفت با شادی
- هرکس که خط انداخت بر دیوار من روزی
-
- شاید قسم خوردی فراموشم کنی، اما
- سر میکشی در دفتر اشعار من روزی
-
- رفتی طنین شعرهایم در سرت... گفتم
- دیوانه برمی گردی از تکرار من روزی
-
- با هر غزل جان دادم و بر گردنت افتاد
- یکباره خون آبی ِ خودکار من روزی
-
- هر زن به چشم ام خیره شد، گم کرده ای را یافت
- پس «هرکسی از ظنّ خود شد یار من» روزی
-
- بگذار بی پروا بگویم دوستت دارم
- هرچند می خندی به این اقرار من روزی
- مهدی فرجی
-
-
- از روی دست خط قشنگش كه مانده بود
- ديشب به احتمال قــوی شعر خوانده بود
- اسمش بهار بود، ولــی موج انفـــجار
- پروانه های روسری اش را پرانده بود
- پرتاب ناگهانــــــــی خون روی صورتش
- چندين گل شقايق كوچک نشانده بود
- وقتــــی پليس وارد اين اتفاق شد
- چيزی برای ثبت جنايت نمانده بود
- گفتند: مرد نيمه شب با دوچرخه اش
- خود را به كوچه گل مريم رسانده بود
- می خواست اعتراف بزرگــی كند ولی
- زن ماشه را دو ثانيه قبلش چكانده بود...
- "کورش کیانی"
:: موضوعات مرتبط:
آثارارسالی ,
,
:: برچسبها:
|کورش کیانی||ی|غزل معاصر|مهدی فرجی|سید صعید صاحب علم|صفاکده|انجمن شعر| ,
نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 1152
نویسنده : اسدصفائی )
|
|
نوشته شده در شنبه 1 شهريور 1392
بازدید : 1402
نویسنده : اسدصفائی )
|
|
|
|
|