پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
دیوان حافظ
نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392
بازدید : 1008
نویسنده : اسدصفائی )

حافظا شعر تورا اهل جهان میخوانند

عاشقان در همه آفاق ازآن میخوانند

وقت کوچیدن پائیز و شب چلّه همه

فال دیوان تورا از دل و جان میخوانند

در ره کوی تو تا روشنی مهرافزون

دلبرانی که به میخانه اذان میخوانند

تا در این شوق نمیرد دل بیدار دلان

قدسیان در شب تاریک نهان میخوانند

از در غیب همائی به جهان راه گشود

در وصال تو چه گویم که همان میخوانند

زلف بر باد ندادیم و در این عمر مجاز

باد ها مدح تورا وه چه روان میخوانند

سالک عشق تو بودیم و به سر حد جنون

پی پیدایش چشمی که عیان میخوانند

یار ما در نظر شعر تو ای میر کلام

زان سبب اینهمه مشتاقِ نشان میخوانند

ساقیا باده به پیش آر که درمحفل ما

بلبلان نغمه ی پر سوز گران میخوانند

اهل این انجمن شعر جوانم حافظ

که در این خانه تورا ورد زبان میخوانند 

صفا


:: موضوعات مرتبط: آثارخودم , ,
:: برچسب‌ها: |دیوان حافظ |شعر حافظ |فال حافظ|شعر مشترک من و حافظ| ,



باز هم یلدا شدو افسوس
نوشته شده در جمعه 29 آذر 1392
بازدید : 1064
نویسنده : اسدصفائی )

باز هم یلدا شدو افسوس

خانه بی تو رنگ غم دارد

سفره با اینکه چراغانیست

ذره ای احساس کم دارد

 

من کنار پنجره تا صبح

پشت هر سیگار، سیگاری

تو ولی آهسته با لبخند

توی قاب روی دیواری

 

رفته ای از پیش من اما

عطرو بویت مانده اینسوها

آذر هر سال خوش بوتر

چله ها گلدان شب بوها 

صفا


:: برچسب‌ها: |باز هم یلدا شدو افسوسگلدان شب بوها پشت هر سیگار , سیگاری| ,



آه ؛ افسوس- شعر نیمائی
نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 1598
نویسنده : اسدصفائی )

نه نگاهی

نه سلامی

نه کلامی

که به شوق آورد این خسته ی ره را

نه پیامیست در این کوچه ی تاریکتر از من

به کجا باید از این حسرت واندوه سفر کرد

نه چراغی

نه نشانی ز کسی بر سر راه است

شهر در خلوت خود ساخته گیر است

کودک رابطه در پنجه ی تقدیر اسیر است

چشم ِ بازی نتوان دید

بوی عطری نتوان از تن این شهر شنیدن

جرعه ای باده که در جام نهان است

قطره ای شوق که در چشم روان است

آه ، افسوس

نه دیدم ؛ نه شنیدم 

گوئیا پرده ی تاریک بر این شهر کشیدند

نه دری هست

نه یک روزنِ روشن

<> 

بار بر بستن و رفتن

باید از اینهمه تاریک گذشتن

 

1389(صفا)

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: آثارخودم , ,
:: برچسب‌ها: انجمن شاعران بناب- شعر تبریز- بار بر بسن و رفتن -اسدصفائی-صفاکده ,



Play 8 Ball Pool

Play 8 Ball Pool / More Sports games