کاسه ی صبرم تمام است و تمنا ، نیست نیست
روزنی ، نوری ، در این زندان دنیا ، نیست نیست
آگه از حال ِ پریشانِ من ِ در غم رها
یاوری در روزگار خسته ی ما ، نیست نیست
چند سالی در حریم عشق سر کردیم و حال
آشنایی با دل غمگین وتنها، نیست نیست
بی پناهیم و هزار افسوس در این زندگی
مژده ای از جان پناهی امن مارا ، نیست نیست
بر خلافِ آنچه میپنداشتم طی شد دریغ
عمر مارا فرصت امروز و فردا نیست نیست
هر کجا دل زورقی انداخت طوفان در گرفت
مهربان موجی در این آشفته دریا نیست نیست
صفایی 23/5/